اثر پروانهای را من میخواهم خیلی ساده به شما بگویم.
دیدگاه کلی و فلسفهی اثر پروانهای این است که کارهای کوچک ما میتواند نتایج خیلی بزرگی داشته باشد و نامش به خاطر این است اگر پروانهای در چین پر طوفان میشود.
این البته یک حالت ویژه است ولی واقعاً اتفاقاتی وجود دارد در زندگی همه ماها که خیلی کوچک هستند ولی اثرات خیلی بزرگی دارند، اثراتی که خیلی ازماها اصلاً نمیتوانیم فکر کنیم که این اثرات از همین پروانهی کوچک شکل گرفته است.
من اینجا میخواهم دو تا از پروانههای زندگی خودم را بگویم که طوفانهای بزرگی را در زندگی من ایجاد کردند.
مورد نخست برمیگردد به چندین سال پیش زمانی که من سال سوم راهنمایی بودم در آن سال خیلی آدم شری بودم و معمولاً موارد انظباطی برای من به راه بود و سال دوم راهنمایی من اخراج شدم و سه ماه خانوادهی من زحمت کشیدند که من را دوباره به این مدرسه بیاورند و دوباره ثبت نام شدم و با خود قرارگذاشتم که خوب باشم و به نسبت خودم خوب بودم یعنی معمولاً نمرهام پایین پانزده نمیشد و همه چیز خیلی خوب بود و امیدوار میشدم که بتوانم از راهنمایی بروم دبیرستان همان مدرسه و همه چیز خیلی خوب بود تا پیش از عید که داشتم دستهایم را در دستشویی میشستم که یکی از دوستان با گچ یک حرفی رو دستشویی برای من نوشت و من هم یک سال خوب بودم و آن گچ داشت مرا وسوسه میکرد که پاسخ آن گج را بدهم و ناظم هم به من گفت برو دفتر و آمدم دفتر و کار من اصلاً خوب نبود ولی یک اتفاق بود و یک پروانه بود که قطعی شد که من نمیتوانم از راهنمایی به دبیرستان آنجا بروم.
در ظاهر پروانه خیلی بدی بود ولی بعد فهمیدم که چه پروانه خوی بود و خیلی خوشحالم که آن اتفاق افتاد و الان خیلی خوشحالترم که ناظم عزیزم اینجا حضور دارند.
خوب واقعاً شرایط مدرسه نمیتوانست من را تحمل کند و هیچ ایرادی هم به آن سیستم نبود و من خوشحالم و اگر در آن سیستم میماندم خیلی از کارهایی که الان انجام دادم و خیلی از کتابهایی که در دوران دبیرستان نوشتم را نمیتوانستم چاپ و منتشر کنم و اتفاقات دیگری بیفتد.
این پروانهی نخست زندگی من.
اما پروانه دوم زندگی من وقتی که دومین کتابم چاپ شد بیشتر دوستان میدانستند و من کتابها را هدیه میدادم به دوستانم و کتاب را هدیه دادم به یکی از دوستان و درحقیقت یکی از همکارانم و آن شخص متوجه شد که من با انتشاراتیها سروکار دارم تا یک روز به من زنگ زد و گفت که شما میدانید که کتابهای قدیمی را از کجا میشود پیدا کرد؟
و گفتم نه نمیدانم و گفت من دنبال یک کتاب خاص میگردم و گفتم که نمیدانم ولی بگو چه کتابی است شاید برایت پیدا کردم و گفت متشکر کتاب فیزیک هستهای است و این کتاب را اگر توانستی بگو که از کجا میتوانم پیدا کنم.
من ناراحت شدم که دوستم گفت در به در دنبال کتاب در کتاب فروشیها گشتم و خوب مهارتم در جستجوی اینترنتی بد نیست و شروع کردم به جستجو کردن کتابی که سال شصت و هشت آخرین نسخهاش بود و پس از آن دیگر چاپ نشده بود نسخه الکترونیکی آن را پیدا کردم و زنگ زدم به آن دوستم و گفتم که این کتاب پیدا شد و پس از اینکه این کتاب پیدا شد کمی زمان جلو میرود و من میخواهم همسرم را تشویق کنید متشکرم.
این دو تا از پروانههای زندگی من بود اتفاقات خیلی کوچک شاید اگر آن روز من گچ را برنمیداشتم و شاید اگر آن روز من آن کتاب را دنبالش نمیگشتم و میگفتم که حال ندارم خیلی از اتفاقات زندگیام امروز نمیافتاد الان نمیدانم کجا بودم ولی به احتمال زیاد اینجا نبودم این دو تا از پروانههای زندگی من بود و این مقدمه را گفتم چون میخواهیم اینجا یک پروانهی خیلی خوب در زندگی همه را به شما آموزش دهم و آن هم سخنرانی بداهه است.
اینکه بتوانید بدون آمادگی قبلی و اطلاع قبلی یک سخنرانی انجام دهید یعنی همین الان بگویند که شما بیایید و یک سخنرانی انجام دهید هیچ اطلاع قبلی وجود نداشته اما بتوانید بیایید اینجا خیلی قدرتمند و محکم سخنرانیتان را اجرا کنید این میشود سخنرانی بداهه و به نظر من میتواند یک پروانه بسیار قدرتمند به ویژه در کسب و کار ما باشد یعنی اگر ما بتوانیم بدون آمادگیهای قبلی سخنرانیهای قدرتمندی را ارائه کنیم مطمئناً نتایج خیلی بزرگی برای ما رقم خواهد زد.
سخنرانی بداهه یعنی سخنرانی بدون اطلاع قبلی.
ما برای بداهه خودمان را آماده میکنیم حتی اگر موضوعش را ندانیم و به مغزمان یاد میدهیم که چگونه منظم صحبت کند و چگونه وقتی گفته میشود بیاییم اینجا نلرزیم و خودمان را گم نکنیم یا صحبتمان انسجام نداشته باشد این میشود تمرین ما برای سخنرانی بداهه تمرینهای خیلی زیادی داریم.
متأسفانه در کشور ما دوستانی که یک مقدار وارد بداهه شده اند مطالبی را گفتهاند که درست نیست اما بداهه یعنی اینکه ما ذهنمان را آماده کنیم وقتی همین الان موضوعمان را به ما گفتند و سی ثانیه فرصت داریم که بیاییم روی صحنه یک کلیاتی در ذهن ما شکل بگیرید.
پس اینجا میتوانیم بدون اطلاع قبلی بنویسید نه آمادگی قبلی ما خودمان را از همین الان قرار است که آماده کنیم برای سخنرانی بداهه و مهارتهایش را یاد بگیریم.
میرویم سراغ گام بعدی.
میخواهم یک ترفند برای انسجام صحبت را به شما بگویم. فرمول پیپ یعنی از ما میخواهند که درمورد موضوعی صحبت کنیم و نمیدانیم که ازکجا باید شروع کنیم و چه کار کنیم و میآییم شروع به پراکنده صحبت کردن و یک چیزی یادمان میآید و دوباره آن را میگوییم و خیلی پراکنده این کار را انجام میدهیم.
پیپ یکی از ترفندهایی است که به ما کمک میکند که صحبتمان انسجام داشته باشد.
یعنی اینکه وقتی از ما میخواهند در مورد یک موضوع صحبت کنیم نخست نکته کلی را میگوییم ظرف سی ثانیه که ما میخواهیم در مورد چه چیزی صحبت کنیم و نکته اصلی صحبت ما چیست.
سپس شروع میکنیم توضیح دادن این نکته که این نکته که ما گفتیم توضیحش چیست و سپس میرویم سراغ مثال و در مورد آن موضوع مثال میزنیم و سپس دوباره آن نکته را تکرار میکنیم.
مثلاً در مورد گیاهخواری من نخست در ذهنم تنظیم میکنم که میخواهم به کجا برسم بی هدف اگر بگوییم هیچ فرمولی به درد نمیخورد من مثلاً میخواهم بگویم گیاهخواری خوب است یا بد است و گاهی اوقات هیچ هدفی ندارم و فقط میخواهم چند دقیقه صحبت کنم میرویم سراغ گیاهخواری.
میگوییم که: دوستان عزیز سلام من امروز میخواهم در مورد گیاهخواری با شما صحبت کنم. نکته نخست را شنیدیم گیاهخواری بود.
حالا میرویم سراغ توضیح: همهی ما در مورد گیاهخواری مطالبی را شنیدهایم برخی میگویند که خیلی خوب است و برخی میگویند که گیاهخواری باید صرف باشد و باید فقط از گیاه استفاده کنیم و جنبشهایی راه افتاده است که میگوید ما نباید اصلاً از حیوانات استفاده کنیم و نباید آنها را کشت و صحبتهای دیگر. برخی گیاهخواری را مترادف خامخواری میدانند یعنی اصلاً هیچ چیز را نباید بپزیم و کاملاً طبیعی باید مصرف کنیم.
حالا میخواهم مثال بزنم: مثلاً من خودم فکر میکنم که اگر گیاهخوار بودم در رژیم غذایی من چه چیزهایی رخ میداد امروز باید فقط برنج میخوردم اصلاً نمیدانم برنج جزو برنامه غذایی است یا نه.
یکی از ترفندها این است که اگر جایی گیر میکنید میتوانید از مخاطب استفاده کنید و دوباره شروع میکنم مثال زدن و دوباره نکته اصلی را میگویم بنابراین به نظر من گیاهخواری شاید خوب باشد اما اجرایی کردن آن به ویژه در زندگیهای ما کمی سخت است.
این یک صحبت خیلی کوتاه بود من نخواستم خیلی صحبت کنم. ولی این فرمول پیپ این نیست که فقط یک فرمول باشد و با دانستن آن کار انجام شود نه باید تمرین کرد تا به این توانای رسید که بدون هیچ اطلاعی از موضوع بتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم. دوستان عزیز خیلی راحت نمیشود بدون تمرین نه با این فرمول و نه با هیچ فرمول بداههی دیگری نمیشود ارتباط برقرارکرد.
پرفسور مک مک گریتی استاد ارشد دانشگاه واشنگتن هستند میگویند اگر در بداهه دنبال چیزی به جز تمرین میگردید اشتباه آمدید فقط و فقط تمرین است که میتواند کمک کند البته به همراه دانستن مهارتها، مثلاً وقتی چند بار پیپ را تمرین کنید ببینید دفعات بعد چقدر راحت میتوانید از این فرمول استفاده کنید.
پس این یک توضیح مختصر بود و اگر تمایل داشتید در کارگاهی که در دانشگاه شریف برگزار میشود برای نخستین بار با موضوع بداهه است و مدرک معتبری هم ارائه میشود فکر میکنم مطالبش چون مطالب خاص و ارزشمندی است امیدوارم اگر برنامهتان اجازه میدهد این کارگاه را از دست ندهید.
و در انتها میخواهم از شما خواهش کنم که پروانه های زندگی خودتان را پیدا کنید و طوفان به پا کنید. متشکرم.
منبع : بیشترازیک
دیدگاه بگذارید